<بحثى و نظرى
پنجشنبه ۱۰ فروردین ۸۵
اگر دوستان بزرگوار، حامد و پارسا اجازه بفرمايند، مىخواهم پابرهنه بيايم وسط بحث. بهطور حتم، اينرا به حساب همان خصيصه بلاگيستى مىگذارند، که به آدم اين رو را مىدهد که در مورد تمام زمينهها اظهار فضل و نظر کند، بهخصوص براى من که انديشمند و فيلسوف اينترنتى هم هستم!!
اما چند نکته در مورد بحث دوستان، از ديدگاهى کمابيش متفاوت:
۱. راستش، من خودم تا مدتها تعريف جامع و مانعى از چپ نداشتم، ولى با دخالت دستورى در اقتصاد مخالف بودم. براى داشتن چنين گرايشى لازم نيست اقتصاد خوانده باشى؛ کافى است مدتى در ايران به عنوان مثال به عنوان کارفرما با قانون کار سر و کار داشته باشى. ضمن اينکه ديدن عملکرد چپهاى خودمان که بيشتر تداعى راديکاليسم مىکرد، آدم پراگماتيستى مثل منرا به فاصله گرفتن از منتها اليه چپ پيوستار، وا مىداشت. همين روحيه باعث شد در بدو شکلگيرى کارگزاران، به نامزدهاى آنها رأى دهم و همانطور که پيش ازاين هم گفتهام، رأى دوم خردادم به خاطر کارگزاران بود، نه جناح چپ. دليل ديگر شايد گرايش فکرىام به ليبراليسم است که به نظر، خيلى با چپ سازگار نيست. اين بود، تا با تعريف کاملترى از چپ آشنا شدم و منظورم از بيان اين مقدمه، ارائه اين تعريف بود که چپگرايى را به برابرىطلبى بر مىگرداند. گرچه به نظر من، حق طبيعى معنا ندارد، اما دست کم مىتوان پذيرفت طبيعت، نابرابرىها را گسترش مىدهد(افزايش آنتروپى يا کهولت؟!) بنابراين گرايش مخالف برابرىطلبى، محافظهکارى و راستگرايى خواهد بود. شايد غليظ بودن راديکاليسم در سمت چپ پيوستار نسبت به سمت راست، ناشى از همين موضوع باشد. ازاينرو گرچه جناح بندى سياسى با اقتصادى متفاوت است، اما مشکل بتوان راست سياسى بود و چپ اقتصادى، مثل آبادگران. کسى که برابرى شهروندى را نمىپذيرد، چهطور مىتواند منافع اقتصادى شهروندان درجه يک را، براى تأمين معاش شهروندان درجه دو، محدود کند؟ اما شايد عکس اين مطلب دست کم از لحاظ تئورى امکانپذير باشد. يعنى چپ سياسى بودن و راست اقتصادى. باز البته مىپذيرم که شايد مدل راست اقتصادى که به معناى بازار آزاد و دخالت کمينه دولت در اقتصاد است، براى کشورهاى در حال توسعه مثل ايران، مدل مناسبى نباشد. در اين مورد از اهل فن بايد نظر خواست.
۲. گرايشى در فلسفه اخلاق هست که معتقد است رفتار انسان مبتنى بر لذت طلبى است حال چه در شکل دانىاش و چه در شکل عالى. از طرفى گرايش ديگرى هست که صرف نظر از اين حکم روانشناسانه، توصيه مىکند که همواره چنان رفتار کن که به بيشترين لذت دانى يا عالى برسى. همين تفاوت، بين اخلاق ارسطويى و نوارسطويى وجود دارد. منظور اينکه شايد نتوان تمام حوزه علوم انسانى را با عقل معاشانديش توجيه کرد، اما مىتوان (به درستى يا نادرستى) توصيه کرد، در تمام حوزهها بر اين اساس عمل کرد و اصولا بنابر اخلاق پيامدگراى سودگرايانه، ملاک اخلاق، حقوق و سياست، بنا بر سود بيشينه جمعى باشد. و اگر از مطلب حامد درست برداشت کرده باشم اقتصاد، متکفل محاسبه اين سود بهينه است. دست کم مىدانم نظريهى بازى در اين گونه موردها کاربرد دارد. اين که به عنوان مثال نظريه داروينى را در رفتارشناسى انسانى بپذيريم يا نه بحثى است جدا، گرچه گويا، نظريه داروينى هم سود جمعى را تأييد مىکند.
۳. و در پايان، ايراد بچه مسلمان بودن را من هم وارد مىدانم، اما نه به کنايه. به نظر من آن برج و بارگاه پرزرق و برق که مىبينيم با بچه مثبت بودن به دست نيامده ( و شايد نيايد…)
نيما قديمى
::
March 30, 2006
::
سیاست
نشانی دنبالک (Trackback) برای این مطلب:
http://www.fanusian.COM/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/1441
مطالب دیگر در زمینه سیاست
همه ما لایق "فردا" هستیم! - نگاشته شده در
جمعه ۳ تیر ۸۴ به قلم:: سحر حکمت
مراسم پوززنی - نگاشته شده در
چهارشنبه ۱ تیر ۸۴ به قلم:: عباس معروفی
پراکندهگويى در مورد انتخابات - نگاشته شده در
چهارشنبه ۱ تیر ۸۴ به قلم:: نيما قديمى
برای دیدن همه نوشته های فانوس در این زمینه آرشیو
سیاست را ببینید.
نظرات شما:
سلام ببخش اما اشتباه میکنی دخالت دستورى در اقتصاد منحصر به چپ نیست حتی امروزه که سازمانهای بانکی و جهانی اقتصادی که دخالت دستورى در اقتصاد میکنند، همه محافظه کار و راست گرا هستند و برای من کشوری مثل شوروی که بزرگترین خیانت و ضرر به سوسالیسم زد و همه مال و اموال واقتصاد زیر نظر دیکتاتوری دولت درآورد با سیاست به اصطلاح نئو لیبرال غرب که منجر که تحت تسلط اقتصاد و اموال جهان زیر سلطه مطلقه چند کمپانی در می آورد چه فرقی میکند در ضمن هردو یعنی دولت شوروی و سهامداران بزرگ بانم مردم و مصلحت مردم دخالت میکنند بدون اینکه مردم را آزادی انتخاب بدهند!!!!
نوشته شده توسط :
آرمین گیله مرد در روز ۱۰ فروردین ۱۳۸۵، ۶:۵۹ بعدازظهر
بيانيه در محکوميتِ کمکِ دولت آمريکا
http://rokgoo.blogspot.com/2006/03/blog-post_30.html
نوشته شده توسط :
رکگو در روز ۱۰ فروردین ۱۳۸۵، ۸:۴۵ بعدازظهر
حالا ایشون یه چی نوشتن، اوشون چیکار داشتن تا این حد؟
نوشته شده توسط :
بلاگر در روز ۱۱ فروردین ۱۳۸۵، ۵:۴۹ صبح
نيماى عزيز، از ابراز نظرت سپاسگزار هستم. پاينده و سلامت باشى.
نوشته شده توسط :
پارسا در روز ۱۲ فروردین ۱۳۸۵، ۸:۲۶ بعدازظهر
سلام نیمای عزیز،
مرسی از پیامات،
ناتورالیسم تو در تبیین نظام اجتماعی انسان و چپ و راست آن به نظر من بسیار ذهنی و ایدهآلی است. یعنی اگر حق را به این نوع از "طبیعت گرایی" داروینی بدهیم آنوقت باید تمام تاریخ چندین ده هزارساله آدمی را مردود بشماریم، چرا که تمامی آن مصروف تلاش جهت تمایز و تصرف در این طبیعت بوده است. ولی من فکر میکنم طبیعت انسانی چیزی از پیش تعریف و تعیین شده نبوده و مدام درحال تغییر است. بنابراین اگر فردا تلاش برای ایجاد جامعهای عدالت طلبانه به ثمر بنشیند کاملا منطبق بر طبیعت خواهد بود!
راستش من در بحثهایی که بوجود آمد به نسبی بودن راست و چپ بیشتر اعتقاد آوردم. یعنی نمیتوان معیارهایی غیردینامیک برای سنجش آن بکاربرد و آن را مثل شاخص متر و سانتی متر در هرجایی به کار برد. شاخص های تعیین کننده این نسبیت شاید همان زمان و مکان باشند. یعنی یک نیروی سیاسی در چه زمانی و در کجا چه چیزی را میگوید؟
علاوه براین فکر میکنم تنها شعارهای نیروهای سیاسی، هرچند صادقانه هم باشد، برای تشخیص راست و یا چپ بودن آنها کافی نباشد و ما مجبور به نوعی تحلیل و ارزش گذاری هستیم. به طور مثال وقتی دیکتاتوری در یک کشور ماقبل فئودالی در مثلا آفریقا دم از یک جامعه سوسیالیستی میزند اهدافش و انجامش هیچ وجه تشابهی ندارند با سوسیالیستی انگلیسی که برای تغییر نظام سیاسی کشوری صنعتی و پیشرفته تلاش میکند.
چپ باید انتقادی واقعی و نشات گرفته از واقعیات و ضروریات اقتصادی و اجتماعی جامعه داشته باشد و نه انتقادی که نگاهش معطوف به ایدهآلهای رمانتیک گذشته و یا در بهترین حالت حفظ موقعیت حاکم باشد و در پس انتقاد چپ باید ایدهای اجتماعی و انسانی نیز نهفته باشد.
به عبارتی چپ باید منقدی ترقیخواه باشد و انسانی فکر کند و ما باید به این موضوع نه تنها از شعارهایش، بلکه از تحلیل مجموع اهداف و ایدههایش پی ببریم.
نوشته شده توسط :
asad در روز ۱۵ فروردین ۱۳۸۵، ۳:۲۴ بعدازظهر
با عرض معذرت ازاينكه ظاهرا با يك موضوع بي ربط وارد مي شوم تا با نشون دادن نمونه اي از زشت ترين زشتي ها بگم :راستي از پس امروز فردايي نيست؟
اينهم نامه سينماگر شكنجه گر....
«بسم الله القاسم الجبارين
اخوي بزرگوار حاج سيد اسدالله لاجوردي. پيرو مكالمه تلفني، زنداني رژيم سرنگون شده طاغوت حشمت... رئيسي را توسط گروه گشت بلال حبشي، به زندان اوين منتقل ميكنم. گرچه نامبرده در موقع دستگيري مسلح نبود، اما دلايل فراوان وجود دارد كه او از رهبران گروهك الحادي و ضدانقلابي چريكهاي اقليت است. علاوه بر آن فرد مذكور همواره در افكار كفرآميز و ضلالتهاي خود محكم و استوار بودهاست. آثار شكنجههايي كه بر بدن او مانده دليل آشكاري بر اين مدعاست. بايد اضافه كنم كه ايشان از سردمداران مبارزه عليه دين، مذهب، و روحانيت بوده و در زندان طاغوت كار را تا حد تحقير روحانيت و اهانت به مقدسات ميكشانده است گزارش تكميلي متعاقباً تقديم ميشود.
اخوي كوچك شما محسن مخملباف
نوشته شده توسط :
رضا در روز ۱۶ فروردین ۱۳۸۵، ۲:۵۱ صبح