<لیبرال دموکراسی دوشنبه ۲۶ تیر ۸۵
یکی از شرایط دموکراسی عدم وجود بحران است. فرقی هم نمیکند این بحران از چه نوعی باشد. برطرف کردن هر بحرانی دخالت دولت را میطلبد و تحدید آزادیها و به تبع آن نقض اصول اولیهی دموکراسی.
همین هم هست که دموکراسیهایی که درگیر بحرانهای بزرگ هستند، هر چند که شرایط ظاهری آن را برآورده کرده باشند در عمل اصول اولیهی دموکراسی را که برابری و آزادی انسانها هستند را نقض میکنند.
اگر بخواهیم مثالی از کشوری بیاوریم که به بدترین وضعی هر چه شیر دوشیده را به یکجا بر زمین ریخته است, میتوانیم اسرائیل را مثال بزنیم. با وجود این که آزادی سیاسی خوبی در این کشور وجود دارد، اما درگیری این کشور در بحران مشروعیت و موجودیت عملا آن را تبدیل به یک دژ نظامی بزرگ کرده است. در کشوری که تقریبا همه درگیر آموزش نظامی هستند و ظرف 48 ساعته یک ارتش 400000 نفری را میتواند بسیج و بر سر هر متجاوزی خراب کند، نمیتوان انتظار داشت حقوق انسانها از هر نژاد و مذهب رعایت شود. بنابراین این که بگوییم اسرائیل دارای یک حکومت دموکراتیک است جز یک لطیفهی بیمزه چیزی نیست.
این وضعیت در آمریکا نیز که در مقاطع زیادی درگیر بحران بوده است به شکل خفیفتری وجود داشته است. لیست دشمنان آمریکا که ظرف پنجاه سال گذشته با آنان وارد جنگ شده و یا تا آستانهی جنگ پیش رفته است لیست طولانیای است. سایهی ترس از تروریسم نیز سالهاست بر مردم آمریکا سایه افکنده است. ترس از رابطه داشتن با مردم کشورهایی که حامی تروریسم معرفی شدهاند نیز نه از جهت ترس از تروریسم، بلکه از جهت تحت تعقیب قرار گرفتن و پروندهسازی نیز یک مسالهی غیرقابل انکار است. آخرین مورد از چنین ترسی را در یک کنفرانس علمی در اروپا شاهد بودم که پروفسورهای آمریکایی که عقایدی کاملا مشابه با من داشتند و با هم به بوش فحش میدادیم اصلا حاضر نمیشدند با من یک عکس یادگاری بگیرند و این در حالی بود که استادان بسیاری از کشورهای دیگر حتی از چنین برخوردی تعجب میکردند.
مورد دیگر نیز توصیهی وزارت امور خارجهی آلمان به یکی از شرکای تجاری ما بود که به ایران آمده بود. به او گفته بودند برای او که به آمریکا زیاد سفر میکند بهتر است دو پاسپورت داشته باشد و از دومی برای سفر به ایران استفاده کند. خلاصه این که در این شرایط بحرانی نمیتوان انتظار داشت نسبت به حقوق انسانها از هر نوع و رنگ و نژاد احترام قایل باشند.
در چنین شرایطی برابری انسانها و حقوق بشر دستکم در برخی از زمینهها فراموش میشود و به عبارت دیگر شعار دموکراسی همان میشود که برخی برابرترند. اسم تروریست به صدها میلیون میچسبانیم و بعد هر کار دلمان میخواهد با آنان میکنیم. آیا تشابهی بین تروریست و ضدانقلاب دیده نمیشود؟ وقتی کسی از عکس گرفتن با من که ایرانیام میترسد، درست است که به زندان نمیرود اما در هر صورت سایهی سازمانهای جاسوسی را بر سر خود احساس میکند و ترس از قطع شدن بودجهی تحقیقاتی دپارتمان چیزی است که به راحت بر زبان میراند. این چیزی نیست که بتوان به این راحتی از کنار آن گذشت. این قضیه به همان اندازه احمقانه است که دانشمندان مخالف بمب هیدروژنی را به دادگاه کشاندند و آنها را محکوم کردند که به کشور خود وفادار نبودهاند.
در هر صورت جلوگیری از درگیر شدن در بحران و اتخاذ سیاستهای میانه در مورد برخورد با بحرانهای مختلف بهایی است که برای دموکراسی باید پرداخته شود. چیزی که بسیاری از دموکراسیها این روزها آن را با اغماض فراموش میکنند. حتی فرانسه نیز که با مخالفت با جنگ عراق برای خود آبرویی در میان صلحطلبان و کشورهای اسلامی خریده بود، این روزها حرفهای قبلی خود در محکوم کردن اسرائیلیها را فراموش میکند و برای شرکت در مناقصهی توسعهی شهرکهای صهیونیستنشین در مناطق فلسطینی که از موانع صلح هستند میشتابد.
البته این که به دموکراسی به عنوان یک ایدئولوژی نگاه کنیم، کار درستی نیست که دموکراسی با انتقاد و بهبود مستمر سرپاست اما نباید فراموش کرد که حیات دموکراسی وابسته به آرمان آزادی و برابری تمام انسانها – تاکید میکنم تمام انسانها- است و هر جایی به این آرمان لطمه خورد از دموکراسی به همان اندازه دور شدهایم. (سخن بوش را به یاد بیاورید که نتایج تحقیقات گالوپ را چرند و بیاهمیت خوانده بود که آمریکا منفور و تهدیدی برای امنیت دنیاست. چه قدر حرفهایش شبیه قاضی مرتضوی در محکوم کردن عبدی بود).
من نمیگویم دموکراسی ایدئولوژی است اما برای این که دموکراسیخواه بود باید آرمانگرا هم بود. دستکم به آرمان دموکراسی وفادار باشیم.